اینک یک حرکت جدید شکل گرفته است، همپا، که هدفش بیش از هر چیز دعوت از همگان برای مشارکت در تلاشی است که حقوق بشر و حقوق شهروندی را در ایران تحقق میبخشد تا آزادیهای اجتماعی تقویت شده و کوشش همگان برای شکوفایی فرهنگی و پیشرفت ایران به انجام برسد. من به نام جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران برای همپا موفقیت آرزو میکنم و سپاسگزارم که بخشی از برنامه امشب به جامعه ما اختصاص یافته است.
از من خواسته شد تا چند کلمهای درباره فعالیتهای جامعه دفاع از حقوق بشر بگویم و همین سبب شد تا نگاهی بر ۳۲ سال موجودیت خودمان بیندازم و بر اساس شمار زیادی پرونده، بروشور، سخنرانی و نامههای خصوصی و اداری به این نتیجه برسم که ما، آن هم تقریبا همگی به طور افتخاری، به طرز فوقالعادهای فعال بودیم. اما چه دستاوردهایی داشتیم؟
ماجرا از آنجا آغاز شد که خمینی سه هفته پس از انقلاب، در ماه مارس ۱۹۷۹ اعلام کرد که زنان تنها زمانی اجازه کار کردن دارند که حجاب اسلامی داشته باشند. این حرف، اراذل و اوباش را که با تیغ و پونز و اسید به زنان بیحجاب حمله میکردند، با شعار «یا روسری یا توسری» به خیابانها ریخت. آنگاه اخراج دگراندیشان آغاز شد و با توقیف روزنامهها و مجلات، سانسور کتاب، دستگیریهای انبوه و اعدامهای گروهی ادامه یافت: نخست درباره طرفداران سلطنت و سپس چپها و آخرسر هر آن کسی که علیه نظام اسلامی بود.
احکام اعدام مثل برق و باد در دادگاههای انقلاب صادر میشد و وقتی که در خارج اعتراضاتی علیه حکم اعدام هویدا نخستوزیر اعلام شد، خمینی فقط گفت: «همین که او تأیید کرده هویداست، کافیست! باید اعدام شود!»
در چنین فضایی «جامعه دفاع از حقوق بشر/ لیگا» در سال ۱۹۸۲ تأسیس شد و به عنوان نخستین جامعه حقوق بشری به طور رسمی به ثبت رسید. ما میخواستیم نقض حقوق بشر در ایران را به اطلاع افکار عمومی برسانیم و علیه پیگرد و دستگیری، شکنجه و اعدام دگراندیشان، علیه تبعیض در مورد زنان، سرکوب اقلیتهای قومی و مذهبی، ممنوعیت احزاب، اتحادیهها، و سرکوب آزادی اندیشه و آزادی مطبوعات اعتراض کنیم.
این اعتراض در سخنرانیها، مقالات و بروشورها بازتاب مییافت. اما بسیاری از ایرانیان سیاسی، فعالیت برای حقوق بشر بیمعنی میدانستند. فعالیتی که اتفاقا ما در دفاع از حقوق آنها مطرح میکردیم چرا که خودشان نیز تحت سرکوب بودند. البته امروز اوضاع تغییر کرده است: تقریبا همه سازمانهای غیردولتی (انی جی او ها) در زمینه حقوق بشر فعال هستند و صدای خود را علیه صدور احکام اعدام که همچنان ادامه دارند، بلند میکنند.
از سال ۱۹۸۳ پناهندگان ایرانی نه تنها به سوی آلمان بلکه به سوی پاکستان، ترکیه و کشورهای خلیج فارس سرازیر شدند. موج پناهندگی ایرانیان، نقطه تمرکز فعالیت ما را به طرز مؤثری تغییر داد. ما با پشتیبانی افتخاری بسیاری از یاریکنندگان توانستیم خدمات مشاوره در اختیار پناهجویان قرار دهیم و آنها را تا پذیرفته شدن در خانههای پناهندگان حمایت کنیم. ما از طریق سازمان عفو بینالملل مهمترین مسائل را در این زمینه آموختیم و در روند مشاوره پناهندگان، موضوعات بسیار دیگری نیز بر آن آموختهها افزوده شد.
ما با حمایت عفو بینالملل، کلیسای پروتستان و یاری دیگران، «اسناد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران» را در همان دوران به صورت کلاسور منتشر کردیم تا راهنمای مشاوران پناهندگی، وکلا، مسئولان تصمیمگیرنده و قاضیانی قرار گیرد که در سرنوشت پناهندگان ایرانی دخیل بودند. در سال ۱۹۹۱ اسناد جدیدی را به این مجموعه افزودیم. علاوه بر این، ما «قوانین روند پناهندگی در آلمان» را به فارسی ترجمه کردیم.
حال دیگر جامعه دفاع از حقوق بشر شناخته شده بود و پناهندگان از کشورهایی که در بالا نام بردم، و هم چنین سازمانهای کمکرسانی از سراسر جهان از ما یاری میخواستند. در آن زمان یک نامه به کمیساریای عالی پناهندگی UNHCR کافی بود تا بیدرنگ برای پناهندگان به فعالیت بیفتند. امروز اما اوضاع فرق کرده است: بیش از ۵۰ میلیون انسان در حال فرار از کشورهای خود هستند! همه آنها کمک میخواهند تا از سوی یک کشور امن پذیرفته شوند. در چنین اوضاعی باید با خشم پذیرفت که پاسخ کمیساریای عالی پناهندگی بسیار دیر میرسد و گاهی نیز اصلا نخواهد رسید.
در این میان، در کنار فعالیت فشرده برای افراد بسیاری که تحت پیگرد سیاسی بودند، مانند آیتالله شریعتمداری، اکبر گنجی، سیامک پورزند، فرج سرکوهی به شکل نوشتنِ نامه، درخواست، فراخوان و تلفن و تلاش برای اینکه آنها از کشور خارج شوند، اقدام ما برای پذیرفتن عباس امیرانتظام، سخنگوی و سفیر دولت مهدی بازرگان در کشورهای اسکاندیناوی فراموش نشدنی است. او در سال سال ۱۹۸۰ به ایران احضار شد و بدون طی هرگونه مراحل قضایی و داشتن وکیل به اتهام جاسوسی به حبس ابد محکوم شد. انتظام به دلیل بیماری سختی که داشت در سال ۱۹۹۶ در حبس خانگی قرار گرفت. ما کمیتهای را به نام کمیته انتظام تشکیل دادیم که در آن نمایندگان پارلمان آلمان از حزب دمکرات مسیحی، سوسیال دمکرات و لیبرال دمکرات شرکت داشتند. پس از ملاقاتهای بسیار، صلیب سرخ جهانی حاضر شد یک گذرنامه موقت صادر کند. اما تمام این تلاشها به جایی نرسید چرا که در آن زمان، نماینده حقوق بشر قوه قضاییه جمهوری اسلامی، محمدجواد لاریجانی، اصرار داشت با امیرانتظام قبل از خروجاش صحبت کند و انتظام این درخواست را رد کرده بود. امیرانتظام در سال ۱۹۹۸ دوباره به زندان افتاد.
یک اقدام دیگر ما را نیز این بود که در سال ۱۹۹۷ یک هیئت عالیرتبه پنج نفره به ایران بفرستیم تا به وضعیت زندانیان روشنفکر و منتقد رژیم رسیدگی کند و با میانجیگری برای آزادی آنها، به زندانیان نیز این احساس را بدهد که تنها نیستند. همه چیز فراهم شد: پشتیبانی مالی از سوی چندین دایره دولتی پذیرفته و مترجم نیز در ایران مشخص شد. اما پس از کشاکش بسیار، سرانجام وزارت خارجه جمهوری اسلامی از صدور ویزا خودداری کرد و این همه تلاش نقش بر آب شد!
امروز، پس از گذشت ۳۲ سال، ما هنوز هم مشغول تهیه اسناد و مدارک نقض حقوق بشر در ایران هستیم، به آنهایی کمک میکنیم که با ما تماس میگیرند، به شخصیتها و نهادها نامه مینویسیم، اخبار و مطالب یک وبسایت را تنظیم میکنیم و هر سال در روز ۱۰ دسامبر، روز جهانی حقوق بشر، لیگارپورت را منتشر میکنیم.
بسیار خوشحالکننده است وقتی خبردار میشویم که نهادهای جدیدی تأسیس میشوند تا به دفاع از حقوق هموطنان خود بپردازند. پس، سپاسگزارم و برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
——————————————————————————-
سخنرانی در برنامه «ایران: حیثیت انسان از تعرض مصون نیست»، خانه ادبیات برلن، ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۴