
بحث آزاد: استبدادزدگی و بحران روشنفکری در ایران معاصر
به نام خالق سپیده دم، سوگند به عدل، صلح پیروز است
خوشحالم از اینکه امشب در میزگرد شما سروارن و عزیزانِ ارجمند قرار گرفتم و فرصتی شد که از یافتهها و تعلیماتِ شما استفاده کنم و اگر چیزی داشته باشم در این جلسه بازتاب بدهم. وقتی صحبت از استبداد زدگی میشود ما این تصور در ذهنمان در نظر میآید که یک خودکامگی اتفاق افتاده و این خودکامگی از سوی جامعه مورد پذیرش واقع شده است. آقای حسن نراقی در کتاب جامعه شناسی خودمانی، استبداد زدگی را به عنوان روحیه مردم ما ایرانیان تعریف کرده است، آقای نراقی در این کتاب اشاره میکند که استبداد زدگی چگونه است، در صحبتهایش و نوشتههایش اینطور می آورد که شخصی در پیادرویِ خیابانی راه میرود، کسی به او حمله میکند و او در مقابل این حمله میتواند سه واکنش داشته باشد؛ یک، به بی دلیل بودن حمله آگاه باشد و به او پاسخ بدهد، دوم به بیدلیل بودن حمله آگاه باشد ولی قدرت پاسخ دادن نداشته باشد و در دلش در صدد انتقام باشد و موضع سوم، به بیدلیل بودن حمله آگاه نباشد و با فرد ضارب همراهی کند و حملهای را که به او شده را حق بپندارد و از ضارب که همان مستبد است در ذهنش یک ٔبت بسازد و به او یک حمله کند. این پدیده نامطلوبی که اتفاق میافتد و ما شاهد آن هستیم، در طول تاریخ، مسلهایکه امروز و فردا و یا دیروز ما را تحت تاثیر قرار نمیدهد، چیزی است که به اندازه تاریخ به همراه ما بوده و با وجود ما ایرانیان هم نوشته شده است. برخی از روشنفکران و همینطور که آقای فرهنگ قاسمی هم اگر اشتباه نکنم به آن اشاره کرد این بود که بحث را به اسلام و یا نظام جمهوری اسلامی محدود کرد، ولی این موضوع به ۳۷ سال گذشته بر نمیگردد گذشته ما محدود به این نیست، در صورتیکه ما دوهزار پانصد سال تاریخ شاهنشاهی داشتیم تاریخی که در اقصی نقاط آن استبداد نوسان داشته، بالا و پایین داشته، همیشه بوده، هیچ وقت حذف نشده و همیشه وجود داشته و حالا برخی اوقات پادشاهانی بودهاند که از منشِ اخلاقی بهتر و برتری برخوردار بودند و با مردم خودشان بهتر برخورد کردند، حتی در بحث ورود دین هم این بحث به اسلام بر نمیگردد، ما در زمانهای مختلف، شاهد حضور روحانیون دین زرتشت در بدنه حکومت هستیم مخصوصا در حکومت ساسانی و این هم به هویت تاریخی ما بر میگردد و اگر بخواهیم آغاز استبداد دینی را هم جای بدانیم این موضوع هم بر میگردد به دوره باستان و مخصوصا زمان ساسانی که دوباره اوج گرفت. صحبت را به اینجا رساندم که بگویم چرا روشنفکران در ایران در مواجه با استبداد زدگی و برطرف کردن آن ناموفق اند. قبلا از اینکه روشنفکران حرکت خودشان را در جهتِ زدودن استبداد شروع کنند، آغاز کنند باید نسبت به دستگاه مختصات جامعه آگاهی پیدا کنند شما باید جامعه خودتان را کاملا آنالیز کنید، ببینید با چه چیزی مواجه هستید از سبز تا به زیدش، همه اقشار، رسوم و باورهای مختلف آحاد ملت را و سپس به بحث اصلاح و مبادرت بورزد. وقتیکه از وضع موجود جامعه آگاه نباشد روشنفکر، صدرصد نمیتواند وضعیت مطلوب را ترسیم کند. صدای من را از قم میشنوید، من ساکن قم هستم، متولد و بزرگ شده قم و در قم هم تحصیل کرده ام. روشنفکری که اگر نسبت به فضای سنتی شهر قم آگاه نباشد چطور میخواهد نسخه اصلاح یا بهبود یا مطلوبیت برای ایران که بالاخره یک بخشی از آن از قم نشأت میگیرد و نوع سبک زندگی از اینجا تبلیغ میشود را بکشد. پس باید این آگاهی نسبت به وضع موجود محقق بشود تا بشود به سمت وضع مطلوب حرکت کرد، اگر روشنفکران به قولی مصالح و یا محدودیتهای جامعه را درک نکنند پس زده خواهند شد. روشنفکر احساس میکند که در یک حرکتی که او به این سبب که آگاه شده باید به جنگ خرافات برود، هیچ ایراد و اشکالی هم ندارد ولی در شرایطی متوجه نمیشود که چگونه با احترام به برخی خطوط جامعه و رعایت برخی مسائل آن، این خرافات را به قولی بزداید، همان اتفاقی که اخیرا در فضای مجازی شاهد آن بودیم، در عکسی خانمی بود که برویی صندلی منقش به عکس های عاشورایی نشته بود، نشان از این میدهد که اگر او هم باورمند باشد به قولی نقد خرافات عاشورا و مذهبی بودن، با روش بدی به جنگ آن رفته، رفته تا کّل آن ماهیت را از میان در بیاورد و از بین ببرد، در صورتیکه حتی در خودِ در نگاههای سنتی، مثل شهید مطهری و در نگاههای که میآید بیرون تر از آن، آقای قلمدران که متعلق به همین قم بود. آقای آیت الله سید علی اکبر برقعی قمی که سخنگوی سازمانِ هواداران صلح در دهه بیست و از قم بود، اینها اینکارها را میکردند ولی با ملایمت بیشتری، هر چند که با آنها هم برخورد شد ولی جامعه و میراثی که امروز برایش باقی مانده، دوباره آن افکار را باز پروری میکنند و از آن استفاده میکنند، پس روشنفکر باید مختصات جامعه اش را به خوبی بداند. روشنفکر اگر مختصات جامعه خود را نداند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در بحث سیاسی و در بحث مثلا، ورودش به بحث انتخابات، بدون اینکه جامعه را آنالیز کرده باشد میگوید که جامعه با سیستم، همه جامعه با تمام سیستم در هر سطحی در تضاد است، بدون هیچ آمارگیری و بدون هیچ ابایی، کاملا از روی یک نگاه ایده لوژیک و منویاتی که در قلب خودش است این صحبت را میکند. در صورتیکه ما شاهد این هستیم در شرایطی که انتخابات مجلس در سال ۹۰ تحریم شد، میزان مشارکت ۵۰ تا ۶۰ درصد بود و زمانی هم که تحریم نشد در سال ۹۲ و همین سال ۹۴، میزان مشارکت ۷۰ تا ۸۰ درصد بود، پس کّل محیط و مانور روشنفکرانی که مدعی هستند که شرکت بکنیم یا نکنیم یا محیط مانور تحریم ۲۰ درصد بیشتر نیست. من نمیدانم با ۲۰ درصد چه تحول گستردهای را میشود در جامعه رقم زد در صورتیکه ۸۰ درصد دیگر جامعه نظر خودشان را دارند و ۲۰ درصد که هرگز شرکت نمیکنند و ۵۰ تا ۶۰ درصدی که همیشه شرکت میکنند، پس روشنفکری که میخواهد نقش پویا و کنش پویایی در جامعه داشته باشد باید بیاید و با امکانات موجود یک تغییر و تحولی را ایجاد کند، شما بدتر از این بحث انتخابات با یک جمعیت گستردهتری روبرو هستید که آنها یقینا در انتخابات شرکت میکنند و کاری که شما میکنید اینست که به انتخابت آنها نظم و نسق و جهت و هدایت بدهید و اگر اینکار را بکنید از امکانات موجود توانستید حداکثر بهره را ببرید و پیروز بشوید. در ادامه صحبتم را میخواهم با این مضمون جلو میبرم، که هر چند اگر پیدا کردن به این بحث انتخابات نتواند یک توفیق صددرصدی را برای روشنفکران جامعه ایرانی محول کند ولی یک درصد، یک پله و توفیقات اندک را به ارمغان میاورد. اگر از سالها پیش چه در بحث سیاسی و چه در بحث اندیشه ما توفیقات یک قدمی را شروع کرده بودیم برای جذبش، الان پیروزیهایِ گستردهای را نسیب ملت ایران، جامعه ایران شده بود. اگر ما حرفهای آخر را اول نمیزدیم اگر روشنفکران ما حرفهای آخر را اول نمیزدند یقینا وضعیت ما وضعیتِ بهتری میبود. پس روشنفکر باید خودش آگاه باشد باید روشنفکر مهدی باشد تا بتواند هادی شود، اینجا مهدی بودن به راس موعود ربط ندارد، مهدی یعنی هدایت شده. او باید هدایت شده باشد تا بتواند هدایت بکند اگر خودش درستی چیزی را نداند پس چطوری میتواند درستی چیزی را به دیگری منتقل کند، باید زیر و زبر جامعه را بشناسد. تا حقیقتی را که میخواهد بیان کند، قابلیت تحقق در دنیای واقعی را داشته باشد.
یک موضوع دیگری که گاها در فضای ناآگاهی اتفاق میافتد، جایگاه روشنفکر و سیاستمدار عوض میشود اگر در یک تعریف دیگر ما روشنفکر را کسی بدانیم که حقیقت برایش مهم است و طالب حقیقت است، سیاستمدار کسی است که اقبال عمومی برایش مهم است در جهت پیشبرد اهدافی که در ذهنش است. پس طبیعتا گاهی اوقات این دو موضوع با هم به تضاد میرسد یعنی روشنفکر به حقیقتی میرسد که با باورهای جامعه در تضاد است اما سیاستمدار کسی است که طبیعتا نباید به سمت تضاد با باورهای جامعه برود بلکه باید آنها را تحلیل کند، پس این مرزبندی هم باید مشخص باشد، گاهی اوقات زدن حرفهای روشنفکری از مصدر سیاستمداری مشکلات عدیدهای را ایجاد میکند به جنبشهای اجتماعی، به حرکت های سیاسی ضربه میزند برای نمونه هم در ادامه، موضوعی را هم مطرح میکنم که چه اتفاقی باید بیافتد، حال این مشکلات روشنفکری ماست چه باید کرد، چه کار باید انجام داد برای بهبودش. روشنفکران ایرانی در جهتِ زدودن استبداد در هر سطحی چه نظام سیاسی، چه سبکِ زندگی و چه رفتارهای خودشان که مانند تابو میشود برخی اوقات، باید ابتدا تحول در خودشان ایجاد کنند سپس رابطهشان با جامعه را بهبود ببخشند زیرا یک پزشک وقتی بخواهد بیمار خودش را درمان کند باید به آن نزدیک شود، من پرسش میکنم از همه دوستانِ روشنفکری که با تیپ و پز روشنفکری جلو میایند، چقدر به لایههای زیرین جامعه نگاه میکنید؟ نگاه کنید لایههای مختلف جامعه را، چقدر آمدهاند در آن و پای صحبت های مردم مذهبی نشستند و با آنها مواجه شدند؟ لیدرهای مذهبی را رها کنید، صحبت ما دربارهٔ جامعه مذهبی است، چقدر با آنها آشنا هستند؟ یا چقدر وارد بحثهای خیلی عمیق یعنی بحثهای اجتماعی و معضلات اجتماعی عمیق جامعه روبرو شدند؟ آن چیزی که در اطراف شهرهای بزرگ ما میگذرد کارگاههای کوچکی که در آن کارگرانی برای امرار معاش به سختی کار میکند و برای برطرف کردن دردِ خودشان به اعتیاد پناه میآورند. درک کردن این شرایط خیلی سخت است و گاه با آن نگاههای صرفاً روشنفکرانه که بر آمده از یک تضاد سیاسی با صرفاً نظام جمهوری اسلامی است خیلی همخوان نیست برای آن موضوع چه نسخهای دارند و شرایطی که دارند، که آن بخش از جامعه آنرا بشنود. یک چیز دیگری هم هست، شاید برخی آقای دکتر صادق زیبا کلام را روشنفکر ندانند ولی به عنوان کسیکه در دو، سه مقایسه و برخوردی که با ایشان داشتم و برنامهای که در دانشگاه مفید قم گرفتیم و ایشان را دعوت کردیم، ایشان به حد بضاعت خودش این قشر خواب آلوده جوان دانشجو را از خواب بیدار میکند، بیدار میکند و تاثیر میگذرد به اندازه خودش و نه چیز بیشتر از آن، این کنش صادق زیبا کلام، یک کنش روشنگرانه و روشنفکرانه است من کاری به شخصیت و خط و ربط صادق زیبا کلام ندارم. آن چیزی که برایند عملی است فعالیت افراد است را بیان میکنم و تاثیر آقای صادق زیبا کلام را شاید برخی میگویند پوپولیسم است. من میگویم اگر نزدیک شدن به مردم به دانشجویان اسمش پوپولیسم است پس حتما لازمه روشنفکری است. روشنفکر در مسیر نزدیک شدن به مردم و جامعه باید ایدئولوژیها را کنار بگذرد. نگاه ایدئولوژیک در هر سطحی را باید کنار بگذرد چون ایدئولوژیک به بیان آقای شایگان از خودش ایدهآل سازی میکند از دشمنش اهریمن سازی. ایدئولوژی نه علم است نه فلسفه است نه دین، فرزند حرامزاده دوران روشنفکری است. این بیان آقای دکتر شایگان است در کتب مختلفِ خودش که دربارهٔ ایدئولوژی از آن صحبت کرده است، ولی درعین حال روشنفکر چون ادعایش بر عقلانیت است باید از مواهبِ همه ایدئولوژیها بهره بگیرد اگر ایدئولوژی مارکسیس و سوسیالیسیم در آن عدالت به عنوان یک گوهر و ارزش است این گوهر را میگیرد و به عنوان یک ارزش از آن نام میبرد و یاد میکند اگر در لیبرالیزم، آزادی به عنوان یک ارزش است، میآید از آن استفاده میکند و البته روشنفکر هیچگاه رویکرد آناتومیست ندارد، یعنی یک پدیده را از تاریخ گذشته بر نمیدارد و بردارد و بیاورد تو امروز و موجبات انشعابات و اختلافات در جامعه باشد، واقعیت امروز جامعه ما این است که آقای سید محمد خاتمی به عنوانِ لیدرِ جریان اصلاح طلبی و به عنوان کسی که یک کنش فعال در مسیر روشنفکری و روشنگری انجام میدهد، خب آقای محمد خاتمی را از گذشته از اوائل دهه شصت برداریم، او همان کسی بود که در روزنامه کیهان علیه مهندس بزرگان مقاله نوشت، نامه نوشت، روشنفکر رسالتش به اینجا بر نمیگردد، نه اینکه حافظه تاریخی نداشته باشد، نه اینکه فراموش کند، روشنفکر باید هم به نحوی عملگرا باشد، باید ببیند برایندِ کاری که در اینجا میکند، چیست؟ آیا به صرف کوبیدن محمد خاتمی، کوبیدن اصلاح طلبان در این مقطع به نفع ملت ایران است چون نگاه اولا ملی است، چون برای من برایند رفتاری که میشود، برایندش برای ملت ایران چیست؟ چه در کوتاه مدت، چه در میان مدت و چه در بلند مدت، این برای من خیلی مهم است. صحبتهایم را کم کم تمام میکنم و اشاره میکنم که روشنفکری یک کنش همگرایانه است. روشنفکر در نهایت باید به صحبتی که میکند توجه داشته باشد و نسبت به آن مسئول باشد، یک صحبتی از خود آقای ملکیان نقل میکنم و یک صحبت دیگر در نقد آقای ملکیان ازخود او، آقای ملکیان اشاره میکند که افراد، نویسنده ها، فعالین هر کاری میکنند اگر معطوف به کاهش رنج انسانها نباشد، این عمل بیخود است. اما خود آقای ملکیان در یک میز گردی، در دانشگاه تهران دست به نقد ملی گرایی میکند و به نوعی از انترناتزیونالیسم حمایت میکند، او مرزها را غیر اخلاقی میداند، من در یک مقالهای هر چند که به لحاظ سواد و جایگاه در شانِ این استادِ بزرگوار شاید نباشم ولی تلاش کردم آن چیزی را که درست یافتم به ایشان پاسخ بدهم، و آن این بود که، ملی گرایی در ایران هر چند که در بحثِ ذهن اخلاقی نباشد ولی یک واقعیتِ غیرِ قابلِ انکار است و گریزی از آن نیست و اگر ما صحبت از نفیِ ملی گرایی کنیم در حقیقت تجزیه طلبی را تقویت میکنیم و با گسترش یافتن بحث تجزیه طلبی در ایران، ما شاهد درگیری در مرزهایمان هستیم و انسانها از دو طرف به رنج میافتند و این ناقض حرفِ خود آقای ملکیان است پس آقای ملکیان نسبت به حرفهای که میزند و اندیشهای که دارد، باید مسئول باشد چون امکان دارد یک حرفی که از منظر اخلاقی ساطع میشود کاملا یک برایند غیر اخلاقی و گسست آور در اجتماع باشد. ببخشید مزاحمتان شدم صحبتهایتان را میشنوم. مسعود: خیلی ممنون از آقای عمادگلی من فکر میکنم که شما صحبت خودتان را بستید یعنی از دو وقت خودتان استفاده کردید، از شما تشکّر میکنم و شاید اینجوری خوب بود به خاطر اینکه توانستید خودتان را بیان کنید.
من صحبتهای خودم را اگر اجازه بدهید شروع کنم در این باره که گفتید به جامعه بیمار اشاره کنید، خوب جوامع با هم تفاوتهای دارند اگر ما بیاییم یک نگاهی به هند بعد از استقلال آن بیندازیم شاهد تشکیلِ دو تا کشور هستیم، هندوستان و پاکستان، در پاکستان ما شاهد این هستیم که هر روزه ژنرالهای مختلفی در طول تاریخش به قدرت رسیدند، از ضیالحق تا پرویز مشرف و آن جامعه، یک جامعه استبداد زده بود ولی در هندوستان فضا به آرامی و به نحوِ بهتری اینطور به نظر میرسید که پیش میرفت هر چند در اونجا هم تنشهای بود ولی این استبداد زدگی سازمان یافته کمتر در آنجا به چشم میخورد، این در بحث بیماری جامعه. البته جامعهای که سیاست زده هم باشد، بیمار است رفتن بحثها به سمتِ بحثهای سیاسی، نشان از یک بیماری است و یک چیز دیگر هم هست مشکلی که یک جامعه اگر داشته باشد اینست که بخواهد همه مشکلاتش را با انقلاب رفع کند اصلا روشنفکر صرفاً بیاید و شعارش انقلاب باشد علیه وضع موجود، روشنفکر کسی است که با یک منطق عقلایی بتواند یک هدفی را محقق کند با کمترین هزینه و آن هم میتواند یک رویکرد رفرمیست باشد که با استفاده از اصلاح طلبی و اصلاح امور نه اینکه انقلاب کردن. نگاه انقلابی اگر به سال ۵۷ هم برگردیم سه تا نیروی فعال و موجود در جریانِ انقلاب ایران، نیروهای ملی، نیروهای چپ در ستون مختلف و نیروهای اسلامگرا حضور داشتند و ما ببینیم که یک حرکت رادیکال و ریشهای مانندِ انقلاب اتفاق افتاد و در همان اوایل انقلاب هم نیروهای که چپ بودند و به قولی خیلی وقتها صفت روشنفکری را به یدک میکشدند آن خشونت را اپیدمی کردند، با تشویقها، سوت و کفها و هوراهای که میکشدند، این هم پس میشود یکی از بیماریهای جامعه ما که اگر بخواهیم با منطق انقلاب مسائل و مشکلات مان را حل بکنیم، انقلاب پشتِ انقلاب، به قولی انقلاب مداوم باشد و این احساس میکنم که نمیتواند یک نسخه شفابخش برای ملت ایران باشد. صحبت من صحبت از تعامل و گفتگو ست با تمامی سطوح همانطور که الان با دوستانی که نظرِ خیلی متفاوت و رادیکال دارند نسبت به سیستم دارند، دارم صحبت میکنم و با دوستانی که در بدنه سیستم هم هستند صحبت میکنم برای اینکه من از چیزی که میترسم و دغدغهام است ایجاد گسست سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است و شعار من، شعارِ همگرایی است. دوستی هم، یکی از دوستانِ منتقد هم فرمودند که بنده روشنفکرم یا سیاست مدار، برای من روشنفکری واژه خیلی بزرگی است و احساس میکنم که هنوز زیاد راه مانده تا من آگاه کامل شوم نسبت به شرایط، تا من مهدی باشم و بتوانم هادی باشم و هدایت کنم ولی من چیزی را میدانم که نگاه من یک نگاهِ ملی گرایانه است و آن اتفاقی که برای مردم بهتر باشد را میخواهم با هزینه کمتر و با رویکرد اصلاح طلبی و رفرمیست و صحبت دیگری ندارم و ممنونم که فرستِ تان را به من دادید برای این میزگرد. به خدا میسپارمتان، خدا نگهدار
نوار صوتی سخنان عماد گلی صدمی در این بحث آزاد – برای گوش دادن روی لینک زیر کلیک کنید
و برای شنیدن سخنان دیگر سخنرانان و منتقدین بحث آزاد